آيين زرتشت/ دين وزندگي (٣) و (٤)

فرهنگی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
سلام علی آل یس سلامی چو بوی خوش آشنایی به وبلاگ صبح امیدخوش آمديد
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



مفيد ترين مطلب را انتخاب كنيد.

آيين زرتشت/ دين وزندگي (٣) و (٤)
نویسنده : خدیجه
تاریخ : چهار شنبه 8 آبان 1392

 

آيين زرتشت
پرسش:
آيا آيين زرتشت جزو اديان الهى است؟ اصول اعتقادى و عملى زرتشت چيست؟ چه انحرافاتى در آيين زرتشت پديد آمده است؟
 
پاسخ:
 
همان طور که در قرآن مجید می فرماید: هيچ امتى نبوده مگر اين كه خداوند پيامبرى براى هدايت آنان در ميانشان مبعوث كرده است.[1] بى ترديد ايرانيان نيز در زمره ى امت هايى هستند كه پيامبرى براى ابلاغ پيام الهى به سوى ايشان فرستاده شده است. برخى از پژوهشگران بر اين باورند كه زرتشت، همان پيامبر ايرانيان عهد باستان بوده و با تعاليم كتاب آسمانى «اوستا» مردم را هدايت نموده است. در مقابل، برخى ديگر اعتقاد دارند كه زرتشت آن پيامبرى نيست كه اسلام به خاطر ظهور او در ميان ايرانيان، حكم بر اهل كتاب بودن آنها داده، بلكه پيامبرى ديگر با كتابى ديگر، در ميان ايرانيان بوده است.
 
به هر حال، اين كه زرتشت كيست، او و آيينش از ديدگاه اسلام چه جايگاهى دارند، آموزه هاى اصيل زرتشت كدام بوده و چه انحرافاتى بر آيين وى وارد شده است، از جمله سؤالاتى است كه سعى شده در اينجا، به آنها پاسخى هر چند كوتاه داده شود. 
آيا آيين زرتشت جزو اديان الهى است؟ 
يافتن پاسخ سؤال فوق در گرو پاسخى است كه به سؤال ديگر، يعنى سؤال از الهى يا غير الهى بودن آيين مجوس، خواهيم داد; زيرا «آيين زرتشت» و «آيين مجوس» ارتباط تنگاتنگى با هم دارند و بدون تفكيك اين دو، تشخيص الهى يا غير الهى بودن آيين زرتشت مشكل خواهد بود. 
مراجعه به تاريخ صدر اسلام نشان مى دهد كه سؤال از الهى يا غير الهى بودن يك آيين در بين مسلمانان از زمانى آغاز شد كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از تثبيت پايه هاى حكومت اسلامى در مدينه و آغاز گسترش مرزهاى اين حكومت نوپا، به فرمان الهى، غير مسلمانان را به دو گروه تقسيم كرد و دو راهكار متفاوت را در ارتباط با آنان در پيش گرفت: 
گروه اول مشركين بودند. اينان به خداوند متعال شرك ورزيده و بت پرستى را پيشه ى خود ساخته بودند. پيامبر ابتدا اين گروه را به دين اسلام دعوت مى كردند، اگر آنان دعوت پيامبر را نمى پذيرفتند و علیه مسلمانان  می جنگیدند، پيامبر طبق فرمان الهى (و عقلی)  با آنان وارد جنگ مى شدند[2]; 
گروه دوم كسانى بودند كه در اصطلاح قرآن از آنان به «اهل كتاب» تعبير مى شود و طبق اعتراف خود آنان، از سوى خداوند براى آنان كتابى نازل شده بود و قرآن كريم نيز نازل شدن كتاب بر آنان را قبول مى كند. بر همين اساس نبى اكرم با اين افراد به گونه ى ديگر برخورد مى كردند; يعنى بعد از دعوت اين گروه به دين اسلام اگر آنان اين دين را نمى پذيرفتند و در ضمن با مسلمانان وارد كارزار نمى شدند، بر اساس فرمان الهى، اگر تحت حکومت اسلامی بوده و از عواید و فواید آن بهره مند بودند، به گرفتن «جزيه» یا مالیات از اين گروه اكتفا مى كردند.[3] 
همين عملكرد متفاوت با مشركين و اهل كتاب، اين سؤال را مطرح مى ساخت كه «اهل كتاب» چه كسانى هستند؟ 
با مراجعه به آيه ى 14 سوره ى حج، كه در آن مردم به سه گروه مؤمنين، اهل كتاب و مشركين تقسيم شده اند، تا اندازه اى پاسخ اين سؤال روشن مى شود. خداوند مى فرمايد: كسانى كه ايمان آوردند و آنان كه يهودى شدند و صابئى ها و نصارى و مجوس و كسانى كه شرك ورزند، خدا در روز رستاخيز ميانشان امتياز مى نهد و از هم جدايشان مى كند...[4]. 
طبق مضمون اين آيه، يهودى ها، مسيحى ها، صابئين و مجوس ها نه جزو مؤمنين هستند و نه جزو مشركان، بلكه اهل كتاب محسوب مى شوند و سنت پيامبر  نيز نشان مى دهد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اين چهار گروه، طبق احكام اهل كتاب برخورد مى نمودند و اگر اسلام را نمى پذيرفتند، آنان را به پرداخت «جزيه» محكوم مى كردند. با وجود كتاب هاى تورات و انجيل، همگان اهل كتاب بودن قوم يهود و مسيحيان را به راحتى مى پذيرفتند; اما پذيرش اين واقعيت در مورد صابئين و به خصوص مجوس، كه در امپراطورى ايران ساسانى دين رسمى بود،[5] مشكل مى نمود; زيرا ساكنين شبه جزيره ى عربستان، كتاب جاافتاده و معمول در دست مجوسيان عصر خود نديده بودند و از سوى ديگر آنان را بيش تر به دوگانه پرستى مى شناختند و شاهد چندانى براى اهل كتاب و توحيدى بودن آيين آنان پيدا نمى كردند; به همين دليل اين سؤال در ميان برخى از مسلمانان و ساير گروه هاى ساكن در شبه جزيره مطرح بود كه آيا مجوس دينى آسمانى و الهى است و مجوسيان نيز داراى كتاب آسمانى اند؟ 
همين امر موجب شد تا عده اى از مشركين بكوشند تا همانند مجوس، كه از ديدگاه آنان دوگانه پرست و مشرك بودند، از امتياز «جزيه» استفاده كنند; پس به حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) نامه نوشتند و از آن حضرت خواستند كه از آنان نيز جزيه بگيرد و در بت پرستى آزادشان بگذارد. پيامبر اسلام جواب فرستادند كه من از غير اهل كتاب جزيه قبول نمى كنم. مشركين در جواب نامه ى آن حضرت نوشتند: تو مى گويى از غير اهل كتاب جزيه نمى گيرى، درحالى كه از مجوس هجر[6]جزيه مى گيرى.[7] پيامبر پاسخ دادند: مجوس پيامبرى داشتند كه او را كشتند و كتابى داشتند كه پيامبرشان در پوست دوازده هزار گاو نوشته و آورده بود كه آن را سوزاندند.[8]
بعد از وفات پيامبر برخى از اطرافيان خلیفه اول و دوم (ابوبکر و عمر) نمى توانستند و یا نمی خواستند باور كنند كه مجوسيان جزو اهل كتاب اند; لذا سعى مى كردند آنان را از زمره ى اهل كتاب خارج كنند; لكن در نهايت، با تمسک به برخورد بزرگ منشابه پیامبر با مجوس، خلفا نيز ، بالاجبار، با مجوس همان رفتار پيامبر را ادامه دادند و به اخذ جزيه از مجوسيانى كه اسلام را نمى پذيرفتند، اكتفا كردند. 
بعد از تثبيت اين امر كه مجوس نيز داراى كتاب آسمانى است، اين سؤال مطرح مى شود كه آيين مجوس چه آيينى است و پيامبرش كيست و كتابش چه نام دارد؟ 
اكثر مورخين «زرتشت» را پيغمبر آيين مجوس معرفى كرده و به تبع آن نتيجه گرفته اند كه كتاب او نيز «اوستا» نام دارد. چنان كه مسعودى مى نويسد: زردشت در بلخ ظهور كرد... او از اهل آذربايجان بود... او پيامبر مجوس است كه براى آنها كتاب آورد. نام آن كتاب در نزد عوام الناس «زمزمه» است، ولى در نزد مجوس «بستاه» (اوستا) ناميده مى شود.[9] دينورى نيز نقل مى كند: گويند زرادشت، پيامبر مجوس، نزد گشتاسب شاه آمد و گفت: «من پيامبر خدا به سوى تو هستم» و كتابى را كه در دست مجوس است، براى او آورد و گشتاسب آيين مجوس را پذيرفت و به او ايمان آورد و مردم كشور خود را بر آن دين واداشت و ايشان با رغبت و زور و خواه و ناخواه پذيرفتند.[10] 
بعدها برخى از مستشرقين نيز اين نظريه را كه آيين مجوس همان آيين زرتشت و پيامبرش شخصى به نام «زرتشت» است كه كتاب «اوستا» را آورده، پذيرفتند. آنان چنين پنداشتند كه زرتشت اولين پيامبرى بود كه آيين يكتاپرستى را در بين ايرانيان رواج داد. چنان كه مؤلف تاريخ باستان مى نويسد: عامه ى مردم ايران هم چنان خدايان متعددى را مى پرستيدند... اما در قرن ششم قبل از ميلاد رهبر مذهبى بزرگى به نام زرتشت در ماد ظهور كرد كه دينى مبارز، اخلاقى و مبنى بر توحيد آورد.[11] 
هم چنين جان بى ناس درباره ى آيين ايرانيان قبل از زرتشت مى نويسد: ... دين عامه ى مردم ايران در آن دوره ى باستانى، عملاً همان آيينى بوده است كه در وداها ملاحظه مى شود; يعنى اكثر خلايق قواى طبيعت را مى پرستيده اند و آنها را «ديو» مى گفته اند...[12]. و در مورد ظهور زرتشت مى گويد: دينى كه اين پيغمبر ايرانى تعليم فرمود، يك آيين اخلاقى و طريقه ى يگانه پرستى است. وى مانند موسى نبى موحد عبرانى، خود موجد و شارع دينى نوين گرديد; هر چند مبادى و معتقدات بازمانده از پيشينيان را پايه و مبناى تعاليم خود قرار داد...[13]. 
پاسخى كه برخى از مورخين اسلامى به سؤال از چيستى آيين مجوس داده اند و بعدها اكثر مستشرقين پذيرفته اند، با برخى از شواهد تاريخى سازگار نيست و جاى اين سؤال هنوز باقى است كه اگر آيين مجوس همان آيين زردشتى است، چرا آن را آيين مجوس مى نامند؟ 
واقعيت اين است كه هيچ دليل قاطعى بر انطباق نام مجوس بر آيين زردشتى وجود ندارد و مترادف دانستن آيين مجوس با آيين زرتشت از سوى بعضى از تاريخ نگاران اسلامى و عده اى از مستشرقين، نتيجه ى برخى گزارش هاى غلط تاريخى و نبودن منابع دست اول از اين دو آيين است; اما با مراجعه به منابع حديثى شيعه و روايات ائمه ى معصومين(عليهم السلام) در مى يابيم كه آنان بين اين دو آيين فرق گذاشته و مردم را از يكى دانستن اين دو برحذر داشته اند; به عنوان مثال، در روايتى طولانى كه فردى زنديق از امام صادق(عليه السلام)در مورد مطالب گوناگون سؤال مى كند، وقتى از پيامبر آيين مجوس مى پرسد، امام صادق(عليه السلام)مى فرمايد: ما من امة الا خلافيها نذير;[14] هيچ امتى نيست مگر اين كه از سوى خداوند منذرى براى آنهامبعوث شده است. براى مجوس نيز از سوى خداوند پيامبرى با كتاب آسمانى فرستاده شد، لكن آنها او را تكذيب كرده و كتابش را انكار نمودند. زنديق مى پرسد: آن پيغمبر خالد بن سنان است؟ حضرت مى فرمايد: «خالد يك نفر عرب بدوى بوده و پيغمبر نبوده است...» زنديق مى پرسد: آيا زردشت پيامبر مجوس است؟ امام مى فرمايد: زردشت در ميان مجوس با زمزمه آمد و ادعاى نبوت كرد و عده اى از آنان به او ايمان آورده و عده اى او را انكار كرده و بيرونش كردند تا اين كه در بيابان طعمه ى درندگان شد.[15] در اين حديث امام صادق(عليه السلام) بين مجوس و آيين زرتشت فرق گذاشته و مى فرمايد كه مجوس پيامبر داشته اند; ولى ادامه ى حديث نشان مى دهد كه پيامبر آنان خالد بن سنان يا زردشت نيست، بلكه شخص ديگرى است. در حديث ديگرى امام(عليه السلام) مى فرمايد: مجوس پيامبرى داشت كه او را كشتند و كتابش را سوزاندند. او كتابى كه در پوست دوازده هزار گاو نوشته شده بود را به ميان آنان آورد و به او جاماسب گفته مى شود.[16] 
طبق مضمون دو حديث فوق و احاديث ديگرى كه در كتب روايى شيعه ذكر شده،[17]زرتشت بنيان گذار آيين مجوس نبوده و اين آيين توسط پيامبر ديگرى تبليغ شده است. به تعبير ديگر، آيين مجوس، پيامبرى غير از زردشت و كتابى غير از اوستا داشته است و دو آيين مجوس و زرتشت مترادف هم نيستند; بنابراين دشوار است ، به اين دليل كه پيامبر و ائمه ى معصومين مجوسيان را از اهل كتاب شمرده اند، زردشت را پيامبر و اوستا را كتاب آسمانى بدانيم. مترادف نبودن مجوس و زردشت در ديگر منابع نيز پذيرفته شده است; چنانكه مؤلف تاج العروس مى نويسد: مجوس بر وزن صبور مردى بود با گوش هاى كوچك كه براى ملت مجوس دينى وضع كرد و مردم را به آن فراخواند، به طورى كه بعضى ها گمان كرده اند آن «زردشت» فارسى نيست; زيرا زردشت بعد از ابراهيم بوده، در صورتى كه مجوس دين قديم است و زردشت بعدها آن را تجديد كرده و تغييراتى داده است. كلمه ى مجوس معرب «منج گوش» است.[18] 
از مستشرقين نيز مؤلف كتاب دين هاى ايران باستان مى نويسد: ... تا اندازه اى قطعى است كه يك دين مزدايى نه تنها پيش از زردشت وجود داشته، بلكه ديرزمانى پس از او هم بى آن كه برخوردى با ساختمان دين او داشته باشد، وجود داشته است. من ميان دين مزدايى و دين زردشت، كه تنها پرداخت ويژه اى از دين مزدايى است، جدايى مى نهم.[19] طبق اظهارنظر مؤلف تاج العروس و دين هاى ايران باستان، زردشت، مصلح در ميان مجوس بوده و آيين زردشت در طول آيين مجوس و از شاخه هاى آن است كه با گذشت زمان گسترش يافته و جايگزين و تنها قرائت از دين مجوسى شده است; لذا بيش تر اعتقادات و انديشه هاى اصلى آيين زرتشتى ريشه در دين مجوس دارد و براى بررسى آيين زرتشت نبايد از دين مجوس غافل بود; ولى وابستگى اين دو آيين موجب نخواهد شد تا زردشت را پيامبر و كتاب اوستا را كتاب آسمانى بشماريم.
 
 
 
اصول اعتقادى و عملى زرتشت چيست؟ 
1.    توحيد يا دوگانه پرستى:
برخى از مستشرقين، مردم قبل از زرتشت را طبيعت پرست معرفى مى كنند و معتقدند كه زرتشت يگانه پرستى را آورد و رواج داد; ولى طبق مفاد احاديث اسلامى[20] معلوم مى شود كه ايرانيان قبل از آمدن زرتشت نيز موحد بوده اند و آيين آنان جزو اديان توحيدى به حساب مى آمده است. اين اعتقاد به توحيد بعد از ظهور زرتشت نيز ادامه يافت و وى نيز به عنوان منادى توحيد به تبليغ آيين خود پرداخت. او به خداى يكتا قايل بود و او را اهورامزدا، يعنى داناى توانا مى خواند.[21] دلايل متعددى وجود دارد كه اين يگانه پرستى بعد از زرتشت نيز مدت ها ادامه يافته است و پيروان آيين زرتشت هم چنان رابطه ى خود را با ديگر اديان توحيدى ادامه داده اند. براى روشن شدن موضوع به چند مورد كه نشان دهنده ى اعتقاد زرتشتيان به توحيد و رابطه ى آنان با ديگر اديان توحيدى است، اشاره مى شود:
الف) كورش بعد از فتح بين النهرين به قوم يهود كمك كرد تا به فلسطين بازگردند و «معبد»شان را كه بنوكد نصر ويران كرده بود از نو بنيان نهند. وى در فرمان خود مى نويسد: من، كورش، پادشاه پارس، اعلام مى دارم كه خداوند خداى آسمان ها، تمام ممالك جهان را به من بخشيده است و به من امر فرموده است كه براى او در شهر اورشليم كه در يهودا است خانه اى بسازم; بنابراين از تمام يهوديانى كه در سرزمين من هستند، كسانى كه بخواهند مى توانند به آن جا بازگردند و خانه ى خداوند خداى اسرائيل را در اورشليم بنا كنند خدا همراه ايشان باشد.[22] 
ب) وجود ساختمانى همانند كعبه در پاسارگاد، پايتخت كورش، كه در ميان كاخ ها، پادگان و مقبره ى كورش واقع شده و تمثالى از كعبه است و رعايت جهت قبله در مقبره ى كورش، همگى نشان دهنده ى ارتباط بين كعبه، كه نماد اديان توحيدى به شمار مى رود، و آيين زرتشت است. 
بعد از كورش نيز توحيدگرايى در ميان اخلاف او باقى ماند. چنان كه در كتيبه ى خشايارشا نوشته شده است: در ميان اين كشورها، كه به فرمان خشايارشا گردن نهادند، كشورى بود كه در گذشته ديوان را مى پرستيدند; آن گاه كه من به فضل اهورامزدا جاى ديو را تباه ساختم و اعلام كردم كه ديوان را نبايد پرستيد، آن جا كه در گذشته ديو پرستيده مى شد، اهورامزدا را بر طبق قانون پرستيدم...[23]. 
وجود ساختمان ديگرى كه باز شبيه به كعبه بوده و امروزه كعبه ى زرتشت ناميده مى شود و در نقش رستم واقع شده است، دليل ديگرى بر ارتباط آيين زرتشت با اديان توحيدى است; به خصوص كه مقبره ى چند تن از شاهان هخامنشى، از جمله مقبره خشايارشاه در اطراف اين بنا قرار گرفته و اين نشان دهنده ى اهميت بناى مذكور است و گويا اين بناها، به نوعى، يادبود از بناى كعبه بوده است، والا هيچ مناسبتى نمى توان براى وجود اين دو بنا، يعنى كعبه ى زرتشت در نقش رستم و ساختمانى همانند آن در پاسارگاد، پيدا كرد. 
ج) ارتباط با اديان توحيدى و اعتقاد به ارسال رسل از سوى خداوند متعال بعد از هخامنشيان و در دوره ى اشكانيان نيز ادامه داشته است. مهم ترين شاهد اين مدعا حضور عده اى از مجوسيان ايرانى در فلسطين براى يافتن پيامبر تازه تولديافته، يعنى حضرت عيسى است. طبق نقل انجيل متى: چند مجوس ستاره شناس از مشرق زمين به اورشليم آمده پرسيدند: كجاست آن كودكى كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستاره ى او را در سرزمين هاى دوردست شرق ديده ايم و آمده ايم تا او را بپرستيم... وقتى وارد خانه اى شدند كه كودك (عيسى) و مادرش مريم در آن بودند، پيشانى بر خاك نهاده كودك را پرستش كردند. سپس هداياى خود را گشودند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقديم كردند; اما در راه بازگشت به وطن از راه اورشليم مراجعت نكردند، تا به هيروديس گزارش بدهند; زيرا خداوند در خواب به آنها فرموده بود كه از راه ديگرى به وطن بازگردند.[24] همين شواهد تاريخى نشان مى دهد كه آيين زرتشت علاوه بر ريشه هاى توحيدى رابطه ى تنگاتنگى با اديان ابراهيمى داشته و همانند آن اديان، توحيد در خالقيت يكى از اركانش بوده است; چنان كه جان بى ناس مى نويسد: برخلاف عقايد بعضى متأخران جماعت زرتشتيان، آن پيغمبر باستانى مى گفت كه برحسب مشيت و اراده ى متعال اهورامزدا، تمام موجودات آفريده شده اند و چنان كه در آيه ى آخرين از گاتها صراحت دارد، اهورامزدا موجب و موجد هم نور و هم ظلمت، هر دو است.[25] 
بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش است. وى داراى ذاتى متعال و وجودى بى شبه و مثال است... ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت[26] و انديشه ى توحيد كه زرتشت تعليم مى داد دست خوش تغييراتى شد.
 
2.    اعتقاد به جهان آخرت: زرتشت خود را پيامبر مى دانست و مردم را به پرستش اهورامزدا فرا مى خواند و آنان را به پاداش اخروى نويد مى داد كه در صورت عمل به نيكى ها بدان نايل مى شدند; چنان كه در نيايش با اهورامزدا مى گويد: من روانم را با «منش نيك» به فراترين سراى خواهم برد; چه از پاداشى كه «مزدا اهورا» براى كردارها برنهاده است، آگاهم.[27] 
مؤمنين به زرتشت، با توجه به پيام هاى صريحى كه در اوستا آمده است، معتقد به جاودانگى روح اند و مى گويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخيز در عالم برزخ مى ماند هم چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند. بهشت آيين زردشت چيزى مانند بهشت اسلام است.[28]
 
3.    اصول عملى گزارش دقيق و مفصّلى درباره ى احكام عملى زردشت به دست ما نرسيده و آنچه از آنان مى شناسيم تنها مربوط به فرقه ى «مزديسنى»، شاخه اى از زرتشتى است; ولى تأكيد احاديث اسلامى بر وجود پيامبر و كتابى آسمانى در ميان مجوسيان[29] و از سوى ديگر، اعتقاد به توحيد و ارتباط تنگاتنگ زرتشتيان دوره ى هخامنشى و اشكانى با ديگر اديان ابراهيمى كه در اعلاميه ى كورش نمود پيدا كرده است و وى خود را از سوى خداوند مأمور بازسازى معبد اورشليم يهوديان مى داند، نشان مى دهد كه رفتار عملى طرف داران اين آيين نيز برگرفته از احكام الهى بوده است و رفتار و كردارى همانند ساير موحدان داشته اند. عدم اطلاع از احكام عملى آيين زرتشت در دوره ى قبل از ساسانيان، ناشى از اين است كه اين آيين سنت كتبى و نوشتارى نداشته و بيش تر به سنت شفاهى متكى بوده است و منابع موجود كه برخى از احكام اعتقادى و عملى زرتشتيان را نشان مى دهند، بيش تر در دوره ى ساسانى و حتى بعد از ظهور اسلام گردآورى شده اند[30] و نسبت دادن آنها به زرتشت و زرتشتيانِ قبل از دوره ى ساسانى چندان به واقعيت نزديك نخواهد بود. با اين همه، از همين بازمانده هاى مكتوب نيز مى توان به دست آورد كه آيين زرتشت، مانند ديگر آيين ها، مدعى هدايت انسان ها به سوى رستگارى است و وعده مى دهد كه در صورت عمل به اين آيين مى توان به سعادت دنيوى و اخروى رسيد. مهم ترين منبعى كه به ارائه ى برنامه هاى عملى آيين زرتشت پرداخته، بخش «ونديداد» كتاب اوستاست. اين قسمت كه تقريباً از بيست و دو «فرگرد» تشكيل شده، حلال و حرام، نجس و پاك و برخى قوانين جزايى و اصول عملى و رفتارى آيين زردشت را توضيح داده است.[31] با مطالعه ى اين بخش و ساير بخش ها مى توان نتيجه گرفت كه مقصود از آفرينش و نتيجه ى زندگى اين است كه آدمى در آباد كردن جهان و شادمانى خود و ديگران بكوشد و با «انديشه ى نيك»، «گفتار نيك» و «كردار نيك» خود را شايسته ى رسيدن به اوج كمال و پيوستن به بهروزى جاودانى نشان دهد.[32] 
قوانينى كه در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقايسه با اديان ابراهيمى و به خصوص دين اسلام، آميخته با خرافات بسيارى است،[33] ولى به دو نكته، يعنى وظيفه ى انسان در مقابل اهورامزدا و هم چنين وظيفه ى او در هم زيستى با همگنان خود، بيش از ساير موارد اهميت مى دهد; هر چند در اين ميان به دليل وجود برخى از كج انديشى ها و افراط و تفريط ها از جاده ى حق دور شده و به ورطه ى گمراهى كشيده مى شود. اين همه كه گذشت بيش تر بر جنبه ى مشترك آيين زرتشت در اصول اعتقادى و عملى با ساير اديان ابراهيمى توجه داشت، ولى اين آيين وجوه افتراق متعددى نيز با اين اديان دارد; به گونه اى كه برخى از احكام عملى كه در بخش «ونديداد» ذكر شده است، هيچ مناسبتى با اديان الهى ندارد; به طور مثال درباره ى زنى كه بچه ى مرده به دنيا بياورد چنين حكم داده شده است كه آن زن بايد به نقطه اى دوردست برده و دور از آب و آتش نگه دارى شود و تنها بعد از خوردن چندين جام «گُميز» (پيشاب گاو نر) آميخته با خاكستر مى تواند شير بنوشد، ولى باز حق نوشيدن آب را تا چندين روز ندارد.[34] 
در همين بخش ونديداد احكامى ذكر شده كه انجام آن عادتاً محال است; به طور مثال: اگر كسى سگ آبى را بكشد، بايد «ده هزار تازيانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازيانه يا سرو شو چرن بدو بزنند و بايد اَشَوَنانه و پرهيزگارانه ده هزار بسته هيزم سخت و خشك و پاك را چون تاوانى به روان سگ آبى به آتش اهوره مزدا بياورد...» و البته حكم به اين جا ختم نمى شود، بلكه بايد ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار كرم خاكى، ده هزار مگس و... را بكشد و خانه و زمينى را به روان سگ آبى داده، هيجده استبل ويران شده را بازسازى و هيجده سگ را از ناپاكى ها پاك كرده، هيجده مرد را طعام دهد[35] و... تا گناه او بخشيده شود. اين گونه احكام بيش تر قسمت هاى ونديداد را به خود اختصاص داده و مطالعه ى آنها فقط اين مطلب را ثابت مى كند كه احكام مذكور در اين كتاب هرگز نمى تواند راه نمايى براى هدايت جامعه و مايه ى سعادت دنيوى و اخروى انسان باشد.
 
چه انحرافاتى در آيين زرتشت پديد آمده است؟ 
هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در اديان و مذاهب به صورت تدريجى صورت مى گيرد، ولى بررسى عميق نشان مى دهد كه برخى از حوادث اجتماعى، سياسى، اقتصادى و... نقش بيش ترى در شروع تحولات و انحرافات اساسى دارند و مى توان اين حوادث را سرآغاز انحراف هاى بنيادين شمرد. آيين زرتشت نيز در دوره اى خاص، يعنى به هنگام به قدرت رسيدن شاهان ساسانى، تحولى اساسى يافت و در اثر حوادث سياسى، اجتماعى اين دوره تغييرات و انحرافات مهمى را تجربه كرد. بر اساس شواهد تاريخى، اردشير بابكان، كه اجدادش از بزرگانِ معبدى در فارس و شهر استخر بودند، به عنوان يك شخص مذهبى قيام كرد و بعد از پيروزى بر دشمنان خود، يكى از فرقه هاى آيين زرتشت را كه «مزديسنى» ناميده مى شود، بر سرتاسر ايران گسترش داد[36]و ساير فرقه ها را منكوب خود ساخت «و در اين كار موبدى به نام «كرتير» وى را يارى مى كرد.[37] 
ساسانيان سعى مى كردند قيام خود عليه اشكانيان را قيامى مذهبى جلوه دهند و «منكر گرايش اشكانيان به كيش مزديسنى بودند.»[38] با روى كار آمدن ساسانيان، شاخه ى مزديسنى تنها قرائت صحيح از آيين زرتشتى معرفى شد و بر آيين زرتشت غلبه يافت. اين غلبه ى سياسى بعدها موجب غلبه در عقايد شد و آيين مزديسنى را تنها نماينده ى آيين زردشت جلوه داد و انحرافاتى كه مؤسسين شاخه ى مزديسنى ايجاد كرده بودند بعدها پررنگ تر شد و دامن آيين زرتشت را فرا گرفت و اين آيين را كه با اديان ابراهيمى قرابت هايى داشت از اصل خود دور و زمينه هاى پديد آمدن انحراف هاى بيش تر را فراهم كرد. برخى از گزارش هاى تلمود[39] نشان مى دهد كه ايرانيان در زمان اشكانيان با اديان توحيدى ارتباط داشتند; مثلاً در اجراى احكام دين يهود به پيروان اين دين كمك مى كردند; ولى اين كار بعد از روى كار آمدن ساسانيان برافتاد و «اردشيرِ اول يهود را از اعمال كيفرهاى سخت بر هم دينان خود محروم ساخت.»[40] و بعدها هنگامى كه قسطنطين، مسيحيت را آيين رسمى امپراطورى روم معرفى كرد، ساسانيان به كلى ارتباط خود با ديگر اديان الهى را قطع كردند و بر جدايى آيين زرتشتى مزديسنى از ديگر اديان پاى فشردند و به تقويت آيين مزديسنى، كه بيش تر بر جنبه ى مسيحيت ستيزى آن تأكيد مى شد، پرداختند و همين امر باعث شد تا بستر ايجاد انحرافات جديد بيش از پيش فراهم شود. تعيين علت و زمان وقوع برخى از انحرافات مشكل مى نمايد، ولى اگر بخواهيم اهم اين انحرافات را بشناسيم مى توانيم به موارد ذيل اشاره كنيم:
 
1. انحراف از توحيد همه ى آنهايى كه زرتشت را موحد مى دانند، اظهار مى دارند كه توحيد زردشتى بعدها دچار انحراف شد. جان بى ناس در اين مورد مى نويسد: انديشه ى توحيد كه زردشت تعليم داد نيز دست خوش تغييراتى گرديد; بنابر آنچه در اعتقادات رسمى كتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خداى متعال و برتر از همگان مورد پرستش مى باشد. وى داراى ذاتى متعال و وجودى بى شبه و مثال است و مقام روحانيت و لطف او بالاتر از آن است كه بتوان براى او تصويرى يا تنديسى از چوب و فلز ساخت; ولى اين نظريه ى توحيد خالص بعدها تجزيه و انقسام پذيرفت.[41] با استقلالى كه اهريمن در مقابل اهورامزدا به دست آورد، توحيد اوليه خدشه دار و به نوعى دوگانه پرستى نزديك شد. زرتشتيان گمان مى كردند با استناد بدى ها و شرور به اهريمن، به تنزيه و تقديس اهورامزدا پرداخته اند، ولى نمى دانستند كه اين اعتقاد آنان را به شرك نزديك مى كند. در برخى از احاديث ذكر شده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: انّ القدرية مجوس هذه الامة و هم الذين ارادو ان يصفوا الله بعدله فاخرجوه من سلطانه;[42] قدريه[43] مجوس اين امت هستند و آنها كسانى هستند كه مى خواهند خداوند را به عدلش توصيف كنند، ولى او را از قدرت و حكومتش خارج مى كنند. يعنى همان گونه كه قدريه، با اين كه موحد بودند، به دليل اصرار بر قرائتى خاص از صفت عدل خداوند، از توحيد واقعى دور شدند، زرتشتيان نيز دچار اين توهم شده بودند كه خداى نيكى ها نمى تواند خالق شر و پليدى باشد و مى خواستند اين مشكل را حل كنند كه در نهايت ناخواسته از راه توحيد دور شدند و در دام نوعى ثنويت گرفتار آمدند.
 
2. تقديس آتش از آثار به جاى مانده از دوره ى هخامنشيان و دوره ى قبل از آنان، اثرى كه با قطع و يقين بتوان آن را آتشكده ناميد، وجود ندارد وگويا تعظيم و تقديس آتش ـ به اندازه اى كه توهم پرستش را پيش آورد ـ از زمان اشكانيان آغاز شده ودر دوره ى ساسانيان به اوج خود رسيده است، به گونه اى كه برخى از مردم، زرتشتيان را آتش پرست ناميده اند. جان بى ناس مى نويسد: بايد دانست كه زردشت خود آتش را نمى پرستيد... و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخير عنوان كرده اند اختلاف دارد، بلكه او آتش را فقط يك رمز قدوسى و نشانى گران بها از اهورامزدا مى دانسته است كه به وسيله ى آن به ماهيت و عصاره ى حقيقت علوى خداوند دانا مى توان پى برد.[44] زرتشتيان هرگز خود را آتش پرست نمى دانند، ولى افراط آنان در تقديس آتش منجر شد تا عده اى آنان را آتش پرست بنامند.
 
3. دفن نكردن مردگان زرتشتيان به جاودانگى روح عقيده دارند. آنان مى گويند: روان پس از ترك جسم تا روز رستاخير در عالم برزخ مى ماند; هم چنين آنان به صراط، ميزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند;[45] با اين همه، مانند مؤمنين به ساير اديان الهى مردگان خود را دفن نمى كنند، بلكه اجساد مردگان خويش را در درون دخمه يا برج خاموشان قرار مى دهند، تا خوراك پرندگان گوشت خوار شوند;[46] اما بايد دانست كه اين رسم نيز جزو رسوم اصيل آيين زرتشتى و مجوسى نيست و وجود مقبره هاى متعدد از دوره ى هخامنشيان در پاسارگاد، تخت جمشيد و نقش رستم، بهترين گواه بر اين مدعاست و ثابت مى كند كه زرتشتيان نيز، همانند ساير موحدان، مردگان خود را دفن مى كرده اند، ولى گويا بعدها، به دليل افراط در تقديس خاك و آب و آتش، از دفن مردگان در زمين ـ كه به گمان آنان موجب آلودگى خاك مى شد ـ خوددارى كرده و به گذاشتن آنان در دخمه ها اكتفا نمودند.
 
4. ازدواج با محارم يكى از خصوصياتى كه در بيش تر كتاب ها به زرتشتيان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (يعنى خواهر، مادر و دختر) است و در تاريخ نيز به اين امر اشاره شده است كه برخى از پادشاهان و بزرگان زرتشتى با محارم خود ازدواج كرده اند; ولى مهم اين است كه اين امر ريشه در عقايد زرتشت ندارد و بعدها در اين آيين متداول شده است; چنان كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) به انحرافى بودن اين عمل اشاره مى كنند و مى فرمايند اين عمل بعدها وارد آيين زرتشت شده است. علامه طباطبايى(ره) مى نويسد: در كتاب توحيد روايت كرده كه اشعث بن قيس از حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام)پرسيد كه به كدام وجه، از مجوس اخذ جزيه مى كنند، با آن كه ايشان را نه پيغمبر است و نه كتاب؟ حضرت فرمودند: اين چنين نيست كه تو مى گويى; زيرا ايشان را هم كتاب بوده و هم پيغمبر، تا آن كه پادشاه ايشان شبى مست شده با دختر خود زنا كرد. قوم او چون از اين امر شنيع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه آمدند و گفتند: دين ما را ضايع كردى بايد كه اجراى حد بر تو كرد. پادشاه ايشان گفت كه مرا در اين كار عذرى است مقبول; زيرا حق سبحانه و تعالى را كريم تر و بزرگ تر از آدم، مخلوقى نبود و او دختران خود را به پسران خود مى داد; پس اگر من نيز با دختر خود نزدیکی كرده باشم گناهى نكرده ام. قوم او گفتند: راست گفتى دين حق همين است. بعد از اين حق تعالى به واسطه ى مكافات اين گناه عظيم علمى را كه در سينه ى ايشان بود محو كرد و كتابى را كه برايشان نازل كرده بود از ميان ايشان برداشت.[47] براساس حديث فوق، پذيرش ازدواج با محارم موجب نابودى آيين زردشت شد.آنچه باقى مانده در حقيقت بيش تر مجموعه اى است از عقايد انحرافى كه بعدها نيز دچار تغيير و تحول گرديد. اين مجموعه بعد از ورود اسلام به ايران تغييرات اساسى يافت و برخى از عقايد و اعمال خرافى آن كنار گذاشته شد و بزرگان اين آيين سعى نمودند تا اين آيين را از نو بسازند و بيش از پيش قابل پذيرش جلوه دهند; لكن در اين امر توفيق چندانى نيافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتى هستند كه در هيچ آيينى وجود ندارد.
 
پی نوشت ها:
 
[1]. فاطر: 24.
[2]. توبه: 5.
[3]. توبه: 29. 
[4]. حج: 17. 
[5]. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، «خدمات متقابل اسلام و ايران»، (تهران: انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ج 14، ص 157.
[6]. هجر مركز بحرين است كه در قسمت شمال شرقى شبه جزيره عربستان و كناره هاى جنوب غربى خليج فارس قرار گرفته است.
[7]. ثقة الاسلام كلينى، الكافى، ج 4، ص 14، به نقل از نرم افزار نور 2. 
[8]. همان. 
[9]. على بن حسين بن على مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 237، تحقيق عبدالامير على مهمّنا، (مؤسسه اعلمى، بيروت 1411 هـ. ق). 
[10]. ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، اخبار الطوال، ص 49، ترجمه ى محمود مهدوى دامغانى، (نشر نى، چاپ سوم 1368).
[11]. چارلز الكساندر رابينسن، تاريخ باستان، ص 214، ترجمه ى اسماعيل دولت شاهى، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ اول 1370). 
[12]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ص 450، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم 1370). 
[13]. همان، ص 454.
[14]. فاطر: 24. 
[15]. علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 179، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، 1403 هـ. ق); و احمد بن على طبرسى، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1416)، ج 2، ص 236. 
[16]. شيخ محمد بن حسن طوسى، التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص 175. 
[17]. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، (مؤسسه آل البيت، چاپ دوم، 1414)، ج 29، ص 222.
[18]. سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس، تحقيق محمد الطناحى، (دارالهدايه، 139 ق)، ج 16، ص 495. 
[19]. هنريك ساموئل نيبرگ، دين هاى ايران باستان، ترجمه ى سيف الدين نجم آبادى، (تهران: مركز ايرانى مطالعه ى فرهنگ ها، تهران، 1359)، ص 25. 
[20]. ر. ك: الكافى، ج 4، ص 14; احمد بن على طبرسى، احتجاج، (انتشارات اسوه، چاپ دوم 1416)، ج2، ص 236; و مجلسى، بحارالانوار، (بيروت: دار احياء التراث العربى، چاپ سم 1403)، ج 10، ص 179; و شيخ محمد بن حسن طوسى، التهذيب، (بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1412)، ج 6، ص275. 
[21]. محمد جواد مشكور، خلاصه اديان در تاريخ دين هاى بزرگ، (انتشارات شرق، چاپ چهارم، 1369)، ص 97. 
[22]. كتاب مقدس كتاب عزرا، ج 1، ص 2 ـ 4 و ص 466. 
[23]. ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1377)، ص 192. 
[24]. انجيل متى، 2 / 2، 3، 11 و 12، كتاب مقدس، ص 894. 
[25]. جان بى ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 458. 
[26]. همان، ص 468. 
[27]. جليل دستخواه، اوستا، (انتشارات مرواريد، چاپ اول، 1370)، ج 1، ص 8، يسنه هات، 28 / 4. 
[28]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول، 1379)، ص 66. 
[29]. ثقة الاسلام كلينى، الكافى، ج 4، ص 12، به نقل از نرم افزار نور 2. 
[30]. ر.ك: استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، (خدمات متقابل اسلام و ايران)، ص 213 و 214. 
[31]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888. 
[32]. همان، مقدمه ى ج 1، ص 37. 
[33]. مرتضى مطهرى، همان، ص 235. 
[34]. اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57. 
[35]. جليل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، ونديداد، فرگرد چهاردهم.
[36]. استاد مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل اسلام و ايران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
[37]. همان.
[38]. ر. ك: ريچارد ن. فراى، ميراث باستانى ايران، ترجمه ى مسعود رجب نيا، (انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1368)، ص 321. 
[39]. تلمود، مجموعه سنت هاى ربانى است كه قوانين و مقررات موسى را شرح و تفسير مى كند. در تلمود دو قسمت مشخص ديده مى شود: ميشنه كه در آن سنن شفاهى را به صورت مجموعه اى درآورده اند و گمارا كه تفسير آن است. فرهنگ معين. 
[40]. ريچاردن فراى، همان، ص 321.
[41]. جان بى. ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه ى على اصغر حكمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370)، ص 468. 
[42]. شيخ صدوق، التوحيد، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
[43]. در كتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است كه قدريه گويند: سررشته ى اختيار به دست ماست. طاعت و معصيت و خير و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست و نه «قدر» و نه خواست كس ديگر. ارادت و مشيت و خواست حق جل جلاله با كار ما كارى ندارد; اگر نه چرا بايد آدمى گرفتار كردار خود باشد...»; محمد جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامى، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ سوم 1375، ص 356. 
[44]. جان بى ناس، همان، ص 463. 
[45]. حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول 1379)، ص 66. 
[46]. ر. ك: جان بى ناس، همان، ص 482. 
[47]. ترجمه ى تفسير الميزان، ج 14، ص 21; نورالثقلين، ج 2، ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسير جامع



:: موضوعات مرتبط: دین و زندگی 11 , , ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
زهره اقاسی در تاریخ : 1392/8/15/3 - - گفته است :
عالی بود خانم تاجبخشیان به خصوص منابعی ک گفته بودین.لطفادرباره ی معادم مطلب بزارین
پاسخ:متشكرم دختر خوبم! ان شاالله


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صبح امید و آدرس tagbakhshiyan1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 1220
:: کل نظرات : 3317

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 22

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 63
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 394
:: بازدید ماه : 6362
:: بازدید سال : 26032
:: بازدید کلی : 327738

RSS

Powered By
loxblog.Com